جدول جو
جدول جو

معنی غلبکن شدن - جستجوی لغت در جدول جو

غلبکن شدن(دَ خوا / خا کَدَ)
در تداول امروز، گرفتن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگر و پاره شدن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع به جامه پیوسته باشد. در قدیم غلبکن گویا به معنی مطلق سوراخ می آمده است. و غلبه به معنی سوراخ است. غلبه کن شدن. رجوع به برهان قاطع ذیل غلبه شود
لغت نامه دهخدا
غلبکن شدن
گیر کردن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگری و پاره شدن آن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع بجامه پیوسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ خوا / خا دَ)
سوراخ شدن به علت گرفتن به چیزی نوک تیز: صندلی میخ داشت پیراهنم غلبه کن شد، یعنی مثلث گونه ای از آن جدا شد، در حالی که از یک سوی هنوز به جامه متصل است. غلبکن شدن. رجوع به غلبکن و غلبه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دِ سَ رَ دَ)
غلطیدن. غلتیدن. رجوع به غلتیدن و غلطیدن شود:
خروشید کای پهلوان سوار
یکی سنگ غلطان شد از کوهسار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ خوا /خا دَ)
بسیار شدن. فراوان گردیدن: هیچکس قادر نبود که بر آن آب گذر کند به هنگامی که آن آب غلبه شدی و موج زدی. (تاریخ قم ص 297)
لغت نامه دهخدا
گیر کردن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگری و پاره شدن آن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع بجامه پیوسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلبه شدن
تصویر غلبه شدن
بسیار شدن فراوان بودن
فرهنگ لغت هوشیار